Darkson

Ayhan_mihrad@ Atilla_z2@ شاید یک شهروند معمولی..

سوکوکو͜͡

.درخواستی/سوکوکو. 

```.بعد از انفجار زیرزمین. 

چویا روی زمین نشست و پای زخمی‌ش رو فشار داد. «آخ... لعنتی، گیر افتادیم!»

دازای با اون حالت بی‌خیالش نزدیک شد و خم شد: «خب، همیشه می‌گفتم با تو بودن خطرناکه.»

چویا اخم کرد، از لحنش خوشش نیومد. «با من؟ اگه اون نقشه‌ی مزخرفت نبود، الان بیرون بودیم!»

دازای یه لبخند نصفه زد، نوار بانداژ درآورد: «بس کن دیگه، بذار ببندمش. نمی‌خوام ببینم مثل یه بچه غر می‌زنی.»

چویا پوفی کرد و اجازه داد زخم رو ببنده. سکوت بینشون افتاد.

چند لحظه بعد، دازای گفت: «می‌دونی... با اینکه همیشه دعوا داریم، یه حس آشناست. عجیب نیست؟»

چویا اول چیزی نگفت. بعد با یه نفس کوتاه جواب داد:  

«عجیب‌تر از اینکه هنوز باهات همکاری می‌کنم، نه نیست.»

یه صدای ترسناک از طبقه بالا بلند شد. هر دو یه لحظه به هم نگاه کردن، آماده‌ی مقابله.

دازای، در حالی که سلاحش رو چک می‌کرد، زیرلب گفت: «از اون روزا شده که فقط تو رو می‌تونم تحمل کنم.»

چویا لبخند گوشه‌داری زد، اما چیزی نگفت.  

فقط باهاش حرکت کرد، مثل دو نفری که نمی‌خوان اعتراف کنن ولی… یه چیزی بینشونه.

```Ayhan_mihrad

پارت بعدی/به زودی

Ayhan_mihrad
1404/5/2
11:40
0 نظر