داستانک (امیر من)
نویسنده: Ayhan_mihrad
ژانر: غمگین
به نام خالق قلم..
در شهری کوچک و آرام، پسری به نام امیر زندگی میکرد. امیر پسرکی مهربان و دوستداشتنی بود که همیشه به دیگران کمک میکرد و لبخند بر لبانشان میآورد. او در سن 18 سالگی بود و آرزوهای بزرگی برای آیندهاش داشت. اما زندگی همیشه به همان شکلی که میخواهیم پیش نمیرود.
امیر عاشق دختری به نام نازنین بود. آنها با هم لحظات زیبایی را سپری کرده بودند و عشقشان به همدیگر عمیق و واقعی بود. اما یک روز، نازنین تصمیم گرفت که امیر را ترک کند و به ساحل برود. او به امیر گفت که نیاز به زمان و فضای بیشتری دارد تا به خودش بیاندیشد. امیر با قلبی شکسته و چشمانی پر از اشک، نازنین را بدرقه کرد.
خورشید در حال غروب بود و نسیم ملایمی موهای امیر را به رقص در میآورد. او به ساحل رفت و در حالی که به خاطراتش با نازنین فکر میکرد، به خواب رفت. صبح روز بعد، امیر با سرمای شدیدی بیدار شد و احساس درد شدیدی در بدنش کرد. ناگهان خون بالا آورد و به بیمارستان منتقل شد.
پزشکان پس از انجام آزمایشها و بررسیهای پزشکی، تشخیص دادند که امیر به سرطان خون مبتلا شده است و بیماری او در مراحل پیشرفته قرار دارد. این خبر مانند صاعقهای بر سر امیر و خانوادهاش فرود آمد. اوضاع خانواده امیر نیز به هم ریخته بود و والدینش از هم جدا شده بودند. این جدایی نیز بر روحیه امیر تأثیر زیادی گذاشته بود.
امیر جوان با شجاعت و اراده قوی تصمیم گرفت که با بیماریاش مبارزه کند و تا آخرین لحظه برای زندگی بجنگد. او تحت درمانهای مختلف قرار گرفت و تلاش کرد تا روحیهاش را حفظ کند. اما با گذشت زمان، بیماری او پیشرفت کرد و امیر جوان به تدریج ضعیفتر شد.
در آخرین روزهای زندگیاش، امیر تصمیم گرفت که وقت بیشتری را با کسانی که دوستشان داشت بگذراند و لحظات زیبایی را با آنها خلق کند. او با دوستانش به پیادهرویهای کوتاه میرفت و در لحظات آرامش بخش به خاطرات خوب گذشته فکر میکرد. هر لحظه برای او ارزشمند بود و سعی میکرد تا از هر لحظه لذت ببرد.
یک روز، امیر جوان در حالی که دوستانش در کنارش بودند، به آرامی چشمانش را بست و به خواب ابدی فرو رفت. او با لبخندی بر لبانش و آرامشی در قلبش از دنیا رفت. دوستانش با عشق و احترام او را به خاک سپردند و یاد و خاطره او را همیشه در قلبهایشان حفظ کردند.
امیر جوان با زندگی کوتاه اما پر از عشق و امید خود به همه نشان داد که حتی در سختترین لحظات نیز میتوان با عشق و شجاعت زندگی کرد. او با اراده قویاش به همه یاد داد که زندگی ارزشمند است و باید از هر لحظه آن بهره برد.
تشکر از نگاه های گرمتون. ❄