آستانه خاموشی.
پارت ششم.
نوا در اتاق درمان نشسته بود، این بار روبهروی آینه، نه کارن. صدایش آرام بود:
«کارن، اگر واقعاً تو من بودی، پس کی منِ واقعیام؟»
آینه نلرزید. تنها تصویر خودش را نشان داد، ولی با نوری متفاوت. او لبخند زد، اشک در چشم داشت، اما آرام بود.
نوا تصمیم گرفت دیگر دنبال "خود" نگردد؛ چون دانست، هویتش نه در حافظهها، نه در دیگران، که در انتخابهای خودش شکل میگیرد.
در دفترچهاش نوشت:
«گاهی برای پیدا کردن خودت، باید از توهم گذشته عبور کنی... و خودت بلکه در حال خلق کنی.»
پرده بسته شد؛ ولی ذهن نوا تازه آغاز کرده بود به نوشتن.
Ayhan_mihrad
پایان